جدول جو
جدول جو

معنی چک خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

چک خوردن
سیلی خوردن، کشیده خوردن، سیلی انداختن
متضاد: سیلی زدن، کشیده زدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خم خوردن
تصویر خم خوردن
خم شدن، کج شدن، تا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لت خوردن
تصویر لت خوردن
لطمه خوردن، سیلی خوردن، تپانچه خوردن، برای مثال در شهوت نفس کافر ببند / وگر عاشقی لت خور و سر ببند (سعدی۱ - ۱۶۶)، زیان دیدن و شکست خوردن در کسب و کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم خوردن
تصویر غم خوردن
کنایه از غصه خوردن، اندوه خوردن، برای مثال هر آن کس که فرزند را غم نخورد / دگر کس غمش خورد و بدنام کرد (سعدی۱ - ۱۶۵)، غمی کز پیش شادمانی بری / به از شادیی کز پسش غم خوری (سعدی - ۱۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
لیز خوردن، سریدن، لغزیدن، از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
از کاری یا چیزی نومید و دل زده شدن و از آن صرف نظر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم خوردن
تصویر چشم خوردن
هدف چشم زخم واقع شدن، چشم زخم خوردن، از چشم شور آسیب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا خوردن
تصویر جا خوردن
تکان خوردن و حیرت کردن از دیدن چیزی عجیب یا پیشامد ناگهانی یا شنیدن خبری حیرت انگیز، یکه خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جر خوردن
تصویر جر خوردن
پاره شدن پارچه یا کاغذ، شکاف برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاک خوردن
تصویر چاک خوردن
شکافته شدن، ترک پیدا کردن، دریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین خوردن
تصویر چین خوردن
به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ بَ اَ لَ زَ دَ)
کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر. تطرﱡق
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ مَ تَ)
شکافته شدن. ترکیدن. پاره شدن. دریدن. مجروح شدن. زخم خوردن. بریده شدن و شکافتن عضوی از بدن یا جامه و جز آن:
چاکها از دم نسیم خورم
تارهای کفیده را مانم.
مسیح کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غم خوردن
تصویر غم خوردن
غصه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
(در بازی شیر یا خط) بدور خود چرخیدن سکه ای که به وسیله ضربه انگشت شست بلبه آن بهوا پرتاب می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فن خوردن
تصویر فن خوردن
فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غل خوردن غلت خوردن غلتیدن غلطیدن غلط خوردن: ... باد گیر آنرا (سماوررا) که قل خورده کنار پاشویه حوض رفته بود یافت و باو داد
فرهنگ لغت هوشیار
ستلیدن کوب خوردن چوب خوردن مورد ضرب (کتک) واقع شدن: ... (کتک مفصلی خورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل خوردن
تصویر غل خوردن
غلتیدن چیزی مدور غلت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لت خوردن
تصویر لت خوردن
سیلی و چک خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکش خوردن
تصویر چکش خوردن
کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر تطرق
فرهنگ لغت هوشیار
دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
شکاف برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم خوردن
تصویر چشم خوردن
چشم زخم خوردن هدف چشم بد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
چین برداشتن، شکنج یافتن، شکن یافتن، چروک شدن، پست و بلندی یافتن، ناهموار شدن سطح زمین، چین خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخ زدن چرخیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کسب کردن بو کردن، یا بو خوردن زخم. رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن: (دیروز پیاز سرخ میکردند زخم بچه بو خورده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم خوردن
تصویر دم خوردن
فریفته شدن و فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خوردن
تصویر در خوردن
شایسته بودن لایق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
آب نوشیدن آشامیدن آب. یا در یک آب خوردن، در یک لحظه در مدتی بسیار کوتاه. یا مثلظب خوردن، بسیار سهل خیلی آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوردن
تصویر پر خوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
فریب خوردن او، گول خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلک خوردن
تصویر بلک خوردن
شنا کردن، غوطه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار